
دور باطل کاریابی در ادارات دولتی
نویسنده : رحمان رضایی - کد خبر : 46187
۲۹ جوزا , ۱۳۹۵

بحران بیکاری بعد از امنیت چالش بزرگی فراروی شهروندان افغانستان است. نیاز نیست آمار و ارقام ارائه کنیم که چند نفر بیکار در کشور هست، همین که برای یک بست صدها تحصیلکرده فرم کاریابی خانهپری میکنند، خود محکمترین سند است. بحرانی که بسیاری از تحصیلکردهها را آوارة کشورهای غربی و جنوبی کرد و از آن میان ن آن دهها نفر آنها به مقصد نرسیدند و طعمة نهنگهای دریاهای بیکران و یا خاک بیگانه شدند. بنیاد اینکه جوانان بسیاری کشور را ترک میکنند و بازی با سر را بهتر از ماندن در افغانستان میپندارند، بیکاری است. اگر در کشور کار باشد، تحصیلکردگان مجبور نمیشوند آواره کشورهای جهان اول و دوم شوند. اینکه امنیت نسبی در کشور برقرار نیست و یکی از عوامل تشدید مهاجران به حساب میآید، نیز قابل کتمان نیست.
سویهها و بسترهای بیکاری فرواناند، در این مورد احتمالاً روایات اشخاص جویای کار تا حدی ما را به فهم این سویهها کمک میکند. اینطور شرح میدهم:
حصیلکردههای زیادی هستند که اتکا بر دانش نظری و عملی خود میکنند و کمتر به واسطه و رشوهدادن تن میدهند، اما در فرجام نتیجهای جز سرگردانی چند ماه و خیالبافی به دست نمیآورند. کم نیست جوانانی که از برخورد پولیس دهن دروازه گرفته تا مأمور توزیع فرم، شاکیاند و از برخورد آنها با خود (متقاضیهای وظیفه) راضی نیستند. در شرایط کنونی جوانان ما در داخل کشور خودشان با چنین مشکلاتی دستبهگریباناند. سرگردانکردن تحصیلکردههای فاقد شغل از سوی مأموران دولتی به خاطر مشروعیتبخشی و طی مراحل پروسیجر اداری شخص تعیینشده، حتا بدتر از بیکاری است.
اتفاقاٌ یک روز توسط برخی از دوستانم آگاه شدم که در یکی از وزارتخانهها بست اعلام شده، و من هم شب را صبح کردم راه افتادم. بعد از طی راهبندیهای طولانی، خودم را در مرکز شهر رسانده و از آنجا به وزارتی که قرار بود، رفتم. میخواستم داخل وزارت شوم که «پولیس» مانعم شد و گفت، کجا میروی؟ گفتم: «از انترنت خبر شدم که در وزارت شما بست اعلام شده و بروم داخل فرمه کاریابی بگیرم». پولیس به لحن خشن گفت: «از راه مردم یکطرف شو که کارمندان داخل بره و بعد ما و تو گپ میزنیم». گفتم چشم. وقتی کارش را که معمولاً تلاشی بود انجام داد، گفت هرچه زودتر اینجا را ترک کن و برو «برچی». گفتم باید داخل بروم و فرمه کاریابی بگیرم. اعتنای نکرد و در نهایت گفت: «واسطه داری؟ کسی را از داخل میشناسی؟…». گفتم نه. دیدم که عسکر دارد خودش را آمادة این میکند که داخلرفتن نماند و شاید در نهایت اگر اصرار میکردم دست به خشونت هم میزد. بگذریم که بعد از آن چه شد و چه نشد. چند دقیقه آنجا ایستادم که دو نفر دیگر هم آمدند و ما شدیم سه نفر که دنبال یک هدف بودیم. از اینکه آنها ظاهراً از دیگر تبارهای کشور بودند، پولیس در نهایت گذاشت و داخل رفتیم. وقتی در شعبة معلومات رسیدیم و فرم خانهپری کردیم، یکی از آن اشتراککنندگان برایم گفت: «رفیق وقتی که فرمه خانهپری کنم و میدانم که در این بست افراد آن وقت توظیف شده، ولی خوب است که چند روز خیالبافی کنیم…» داشتم از کجا میگفتم؟ آری، این خیالبافی با یک فرمة کاریابی که بدون واسطه اصلاً از محالات روزگار است، خیلی از جوانان تحصیلکرده را نگذاشته به کشورهای دور و نزدیک به خاطر لقمه نانی آواره شوند. وقتی خواسته باشیم از قصههای خصوصی بگذریم، به یک نتیجه میرسیم که آن عبارت از «فرهنگ واسطهبازی، خویشخوری و رشوهستانی» است که میشود همة آنها را در ذیل فساد اداری تحلیل کرد.
این پایان کار نیست، وقتکشی و سرگردانکردن جوانان تحصیلکرده در ادارههای دولتی یک مد است. گفتم مانور و پیشانی قلیخکردن عسکر دهن دروازه که پی ببرد بیکار است، عقدهگشای میکند، بماند سر جایش، ولی برخورد خشن و توهینآمیز برخی از مدیران با مراجعهکنندگان، از همه دردآور و مأیوسکننده است. وقتی برای گرفتن فرم مراجعه کنیم، هزاروصد سوالهای بیمورد و خصوصی را باید برایشان پاسخ دهیم تا فرم به دست آوریم، ورنه از کار و وظیفه بیزار خواهد کرد.
در ادارههای دولتی از آنجایی که متقاضی بیش از حد است، خیلی از ارگانها با قانون بازی میکنند؛ یعنی افراد مورد نظر خود را قبلاً مشخص میکنند، معامله را انجام میدهند، بعد بست را به داوطلبی میگذارند و برای مشروعیتبخشی شخص مورد نظر، یک عالم جوان بیکار دیگر را به یک دور باطل میگردانند و در نهایت در ایستگاه نخست پیاده میکنند. این بازی با قوانین، گرچند از قبل رواج داشت، ولی از یک سال بدینسو این نوع فساد اداری به نظامندترین شکل آن تبدیل شده و بازی در مقام وزیر و معین مشخص میشود. فقط انداختن آن در برنامة از قبل تعیینشده در ساختار بروکراتیکی که ظاهر قضیه باشد، خیلی از جوانان را سرگردان میکند. تحصیلکردههای زیادی هستند که اتکا بر دانش نظری و عملی خود میکنند و کمتر به واسطه و رشوهدادن تن میدهند، اما در فرجام نتیجهای جز سرگردانی چند ماه و خیالبافی به دست نمیآورند. کم نیست جوانانی که از برخورد پولیس دهن دروازه گرفته تا مأمور توزیع فرم، شاکیاند و از برخورد آنها با خود (متقاضیهای وظیفه) راضی نیستند. در شرایط کنونی جوانان ما در داخل کشور خودشان با چنین مشکلاتی دستبهگریباناند. سرگردانکردن تحصیلکردههای فاقد شغل از سوی مأموران دولتی به خاطر مشروعیتبخشی و طی مراحل پروسیجر اداری شخص تعیینشده، حتا بدتر از بیکاری است.
هنوز دیدگاهی داده نشده.
دیدگاهتان را بنویسید: