
جنگ لاجورد
نویسنده : خلیل پژواک - کد خبر : 45941
۱۹ جوزا , ۱۳۹۵

زارعان چینایی در مزارع چای، در میانۀ جلگههای سرسبز جنوب، سرگرم کشت و برداشت گیاهی بودند که خواص درمانی فراوانی داشت و بریتانیاییها را وسوسه میکرد. آنها نقره میدادند و چای میخریدند. هیچ چیناییای شاید تصور نمیکرد که این گیاه آرامبخش و خستگیزداینده روزگاری چین را تا مرز سقوط و تسلیمی پیش ببرد و آشوبی تمامعیار ایجاد کند. چای، چین را به جنگ تریاک کشاند. محصولی که بریتانیای کبیر از هند به چین میبرد و در بدلش چای میخرید. چیناییها به طرز وحشتناکی اسیر گیاهی شدند که این روزها در جنوب کشور تولید و به سراسر جهان سرازیر میشود. جنگ تریاک بر سر آن شروع شد و پیمان نانجینگ که منجر به خارجشدن هنگکنگ از دست چین گشت، امضا شد. در جنوبغربی چین و در کشوری که بزرگترین تولید و صادرکنندۀ تریاک جهان است، جنگی دیگری در جریان است که میتواند پیامدهای آن برای افغانستان با پیامدهای شکست «جنگ تریاک» برای چین قابل مقایسه باشد.
طالبان به هدف تسلط بر برخی معادن لاجورد، به یمگان و نقاطی دیگر در بدخشان یورش بردهاند. آنها اکنون گرچه سلطۀ مستقیم بر این مناطق ندارند، اما سهم خودشان را از فروش لاجورد برمیدارند و در مناطق دیگر مشغول ناامنسازیاند. پارسال این گروه در بدخشان به یکبارگی بدل به مشکل جدی شد، بهویژه زمانی که آنها شماری از نیروهای پولیس را سر بریدند و یمگان را تصرف کردند. از راه دور، ورود طالبان به بدخشان به یک معما میماند. بسیاری، نزدیکی بدخشان را با نورستان و از این جهت که طالبان از مسیر پاکستان به این ولایت دسترسی دارند را دلیل اصلی حضور پررنگ طالبان در این ولایت میپنداشتند.
نهاد تحقیقی «گلوبال ویتنس» اخیراً گزارشی منتشر کرده که نشان میدهد، دور از چشم عموم، جنگ سودآور و پنهانی جریان دارد که میتواند پس از تریاک، پرسودترین تجارت بازارسیاه باشد: «جنگ لاجورد». مبتنی بر این پژوهش و براساس گزارش بیبیسی، فرماندهان محلی وفادار به جمعیت اسلامی و طالبان بر سر سنگهای آبیرنگی معامله میکنند که سالانه میلیونها دالر سود دارد و طالبان بهعنوان منبع مهم تأمین نیازهای مالیشان به آن چشم دوختهاند. از این منظر، گروه طالبان بزرگترین سهامدار استخراج غیرقانونی لاجورد است. فرماندهان محلی و وکیلان پارلمان بر سر آن باهم گلاویزند. در این گزارش نام فرمانده عبدالمک و زلمی مجددی از وکیلان پارلمان برجسته است. آنها بیشترین سهم را از غارت معادن لاجورد دارند. عبدالمک مبتنی بر این گزارش، به طالبان نزدیکتر است، ضمن آنکه «برادران مجددی» نیز در بهدستآوردن حمایت طالبان عقب نماندهاند. رقم دقیق سود آن روشن نیست؛ اما چنانچه در یک مورد «شورای امنیت ملی» اجازۀ ورود ۶۴ لاری سنگ لاجورد را بدهد، میتوان حدس زد که سود این تجارت اگر قابل قیاس با کوکنار نباشد، به راحتی میتواند در ردۀ دوم قرار بگیرد. از این جهت، به نظر میرسد دو نکته قابل نگرانی و تأملبرانگیز است:
یک؛ طالبان به هدف تسلط بر برخی معادن لاجورد، به یمگان و نقاطی دیگر در بدخشان یورش بردهاند. آنها اکنون گرچه سلطۀ مستقیم بر این مناطق ندارند، اما سهم خودشان را از فروش لاجورد برمیدارند و در مناطق دیگر مشغول ناامنسازیاند. پارسال این گروه در بدخشان به یکبارگی بدل به مشکل جدی شد، بهویژه زمانی که آنها شماری از نیروهای پولیس را سر بریدند و یمگان را تصرف کردند. از راه دور، ورود طالبان به بدخشان به یک معما میماند. بسیاری، نزدیکی بدخشان را با نورستان و از این جهت که طالبان از مسیر پاکستان به این ولایت دسترسی دارند را دلیل اصلی حضور پررنگ طالبان در این ولایت میپنداشتند. در آن زمان این گمان که باید سراغ عوامل دیگری در مورد ناامنشدن بدخشان بگردیم، تقویت شد؛ اما راه به جایی نبرد. اکنون جای تردید باقی نمانده است که ناامنشدن بدخشان دلایل دیگری دارد؛ مهمترین آن، جنگ بر سر لاجورد میان فرماندهان محلی است و چشمدوختن طالبان بر سنگهای آبی به جای شیرۀ خرمایی. مبتنی بر این گزارش، فرمانده عبدالملک در کنار آنکه روابط پیچیدهای در سطوح مختلف سیاسی و امنیتی دارد، با طالبان نیز نزدیک است و سهم هنگفتی به آنها میپردازد؛ همینطور افراد وفادار به زلمی مجددی. میتوان این جنگ را بدین شکل خلاصه کرد: زورمندان و قاچاقچیان محلی باهم بر سر تسلط بر معادن بیشتر درگیرند. آنها مهرههای «قابل دید» این جنگاند؛ جنگی که در پشت آن کسان بسیاری به شمول کسانی مانند بسماللهخان محمدی حضور دارند. شبکۀ پیچیدهای که در تجارت پرسود شریک و سهیماند. آنها برای کنارزدن رقبایشان حاضرند گروه سوم را وارد میدان کنند. این گروه طالبان است. طالبان از یکسو در خدمت اهداف رقبای محلیاند و از سوی دیگر از منبع درامدشان برای تقویت نفوذ و قدرت خود در شمال بهره میبرند.
داستان قاچاق و تولید موادمخدر که روشن است، اشخاص معلومالحالی عملاً در آن سهیماند. شبکۀ پیچیدۀ سهامداران و حامیان موادمخدر اگر نمیبود، صرف میلیاردها دالر و وجود یک وزارتخانۀ مستقل برای مهار آن، تا هنوز نتیجه میداد. «ستون پنجم» عنوانی است که در ماههای اخیر بارها در توصیف برخی افراد به کار برده شده است. آنها کسانیاند که از یکسو بخشی از دولتاند و در سوی دیگر شریک تجاری طالب و سهامدار قاچاقچیهای لاجورد و تریاک. کنترل این وضعیت ممکن نیست مگر با تعهد جدی و اجرای مقررات سختگیرانه و غیرقابلانعطاف. در غیر آن، ممکن است این بار جنگی که کشور را به زانو بنشاند، جنگ لاجورد باشد.
خلاصۀ کلام اینکه جنگ در افغانستان در کنار اینکه به سختسری طالبان و تداوم «جهاد» آنها و کارشکنیهای پاکستان و استخبارات منطقه ربط دارد، پیوند وثیقی نیز با معاملات پرسود داخلی و محلی دارد که بازوی دوم تداوم جنگی است که کرزی را سرخورده و غنی را گیج کرده است.
دوم؛ نکتۀ جدیتر، برهمخوردن صف دوست و دشمن به عبارت سادهتر و بهصورت دقیقتر آن، شکلگیری شبکههای مافیایی است که در درون و بیرون از دولت حضور دارند. آنها قاعدۀ جنگ را عوض کردهاند و چهرۀ جانی و فاسد و قاچاقچی و حتا طالب و دشمن مسلح را مخدوش ساختهاند. بارها سروصداهایی مبنی بر حمایت مقامات درونحکومتی از طالبان وجود داشته است. داستان قاچاق و تولید موادمخدر که روشن است، اشخاص معلومالحالی عملاً در آن سهیماند. شبکۀ پیچیدۀ سهامداران و حامیان موادمخدر اگر نمیبود، صرف میلیاردها دالر و وجود یک وزارتخانۀ مستقل برای مهار آن، تا هنوز نتیجه میداد. «ستون پنجم» عنوانی است که در ماههای اخیر بارها در توصیف برخی افراد به کار برده شده است. آنها کسانیاند که از یکسو بخشی از دولتاند و در سوی دیگر شریک تجاری طالب و سهامدار قاچاقچیهای لاجورد و تریاک. کنترل این وضعیت ممکن نیست مگر با تعهد جدی و اجرای مقررات سختگیرانه و غیرقابلانعطاف. در غیر آن، ممکن است این بار جنگی که کشور را به زانو بنشاند، جنگ لاجورد باشد.
هنوز دیدگاهی داده نشده.
دیدگاهتان را بنویسید: