
اسلام و حقوق بشر (۲)
نویسنده : مختار حیدری - کد خبر : 40076
۱ جدی , ۱۳۹۴

از یکسو در دنیای امروز حقوق بشر به گفتمان جهانی و معیاری برای سنجش مشروعیت نظام سیاسی، جریانات و احزاب تبدیل شده است و از طرف دیگر، در همۀ جوامع بهخصوص در جوامع سنتی، دین از نقش تأثیرگذار و غیرقابلانکار برخوردار است. در جامعهای مانند افغانستان که دین/اسلام ریشههای عمیقی اجتماعی دارد و ارزشهای حقوق بشری نه خاستگاه درونی و تدریجی، بلکه منشأ وارداتی و دستوری داشته است، تعارض واقعی یا خیالی میان اسلام و حقوق بشر همواره یک معضل جدی عینی و انضمامی بوده است. بنابراین طرح بحث اسلام و حقوق بشر بهصورت عمیقتر و بنیادیتر یک ضرورت آشکار است و این سلسله نوشتار همین هدف را دنبال میکند. در شماره قبل ضرورت طرح این موضوع بیان شده و در این شماره، موضوع و مسأله مورد بحث بررسی خواهد شد.
طرح و بیان مسأله
برای روشنشدن هرچه بهتر و بیشتر موضوع، بهتر است پیش از مباحث دیگر چند نکته مهم بیان شود:
نکتۀ اول اینکه: مقصود از اسلام و حقوق بشر که موضوع اصلی نوشتار است، تشریح شود:
الف: مقصود از اسلام، دینی است که حدود ۱۴ قرن قبل در شبهجزیره عربستان توسط حضرت محمد ارائه شده و بیش از یکونیم میلیارد انسان در جهان از آن پیروی میکنند. بدون شک، در دین اسلام مذاهب، فرقهها و نگرشهای دینی مختلف وجود دارند و هرکدام قرائت و خوانش خود را در مسایل جزئی دینی دارد. در این نوشتارها، منظور از اسلام، همان باورها و احکام مشترکی است که تقریباً بین همۀ مسلمانان مشترک بوده و به مذهب یا فرقه خاص اختصاص ندارد.
حقوق بشر اصطلاح و اندیشه جدید است که بهعنوان یک نظام فکری سابقهای بیشتر از قرن هفدهم میلادی ندارد. بنابراین، بهطور قطع میتوان گفت که عین چنین عبارت و فکری، در ادیان سنتی و شناختهشده وجود ندارد. توقع اینکه دین یهود، مسیحیت یا اسلام قرنها قبل اندیشه حقوق بشر، نظریه تفکیک قوا، حاکمیت قانون یا مشروطهخواهی را بهصورت کامل مطرح کرده باشد، مثل این میماند که کسی ادعا کند فلان محصول صنعتی یا دوا و درمان طبی که جدیداً ساخته یا کشف شده، قرنها قبل توسط فلان دین بیان شده است.
ب: مقصود از حقوق بشر، همین حقوق بشر مرسوم و معمول در جهان است که اندیشه آن در دوران مدرنیته در غرب شکل گرفته است. کلمۀ حقوق که در ترکیب حقوق بشر به کار رفته، جمع حق به معنای اسمی یعنی امتیاز، اختیار، آزادی و قدرت است؛ بنابراین، حقوق بشر عبارت است از: حقهای جهانشمول، ذاتی و غیرقابل سلب که انسانها به خاطر انسانبودنشان بهصورت برابر از آنها باید بهرهمند باشند. در این تعریف مراد از جهانشمول، فرافرهنگی و مراد از ذاتی، عجینبودن آن با حیثیت و کرامت انسانی است و غیرقابل سلب بدین معناست که این حقها ریشه در قانونگذاری یا اراده حکومتها نداشته و پسگرفتنی نیست. حقوق بشر بر کرامت و منزلت انسانی استوار است و صرفاً از این جهت به بشر تعلق میگیرد که بشر است و زمان و مکان و قیدی دیگر را برنمیتابد. بنابراین، منظور از حقوق بشر، یک اندیشه و نظام فکری است که ریشههای آن به چند قرن قبل برگشته و بیشتر یک مفهوم فلسفیـاخلاقی است؛ اما از نیمۀ قرن بیستم به بعد برای قابلیت اجرایی پیداکردن در قالب اعلامیه جهانی حقوق بشر و اسناد بعد از سال ۱۹۴۸، ساختار حقوقی پیدا کرده است.
نکتۀ دوم اینکه: قبل از بحث در مورد نسبت بین اندیشه حقوق بشر و دین خاص، باید معلوم شود که اندیشه حقوق بشر از کی آغاز شده است تا بتوان ارزیابی کرد که در زمان پیدایش متون اصلی دین موردنظر، آیا اصولاً سخن از حقوق بشر امکان داشته است یا خیر. از آنجایی که حقوق بشر، جمع حق به معنای اسمی و «حقداشتن» است، باید ریشههای تاریخی حقداشتن بیان شوند. حق به معنای حقبودن که در مقابل باطل قرار دارد، همیشه در عرصه اندیشه بهویژه اندیشه سیاسی و اخلاقی وجود داشته است؛ اما در مورد سابقه حق به معنای حقداشتن در مقابل تکلیف، اختلاف جدی وجود دارد:
بهعنوان مثال، السدیر مکاینتایر معتقد است که قبل از ۱۴۰۰ میلادی، هیچ واژهای در هیچ زبانی وجود نداشته که بهدرستی بتوان آن را به حق ترجمه کرد. او تردید دارد در اینکه انسانها میتوانستهاند حقوحقوقی داشته باشند، در حالی که نمیتوانستهاند آن را به زبانشان بیان کنند. دیگران معتقدند که مفهوم حق سابقه طولانیتر دارد و میتوان نمونههایی از این مفهوم را در فرهنگها و ادیان قدیمیتر از جمله دین اسلام ریشهیابی کرد.
بهعنوان جمعبندی میتوان گفت: وجود نمونههایی از کلمه «حقداشتن» در ادیان باسابقه از جمله اسلام، غیرقابلانکار است. بهعنوان مثال در متون اولیه اسلامی، از حقالله و حقالناس، حق همسایه، حق والدین، حقوق متقابل حکومت و مردم سخن گفته شده است. اما آنچه مسلم است این است که در گذشته دور، حقداشتن، مفهوم محوری در اندیشههای سیاسی و حقوقی نبوده است. آنان توجه بیشتر به وظایف و تکالیفی داشتند که شخص در برابر ارباب، پادشاه و خداوند دارند. محوریتیافتن حق در مباحث اخلاقی، حقوقی و سیاسی بهصورت گسترده، محصول کوششهای نظری و عملی آزادیخواهانه و برابریطلبانه انسان در دوران مدرن است. این مفهوم تا انتهای سده شانزدهم، از شفافیت کامل برخوردار و یکی از اصطلاحات محوری گفتمان اخلاقی و سیاسی در جهان شد.
اما نکتۀ سوم که بهعنوان نتیجۀ نکتۀ دوم قابلطرح است: حقوق بشر اصطلاح و اندیشه جدید است که بهعنوان یک نظام فکری سابقهای بیشتر از قرن هفدهم میلادی ندارد. بنابراین، بهطور قطع میتوان گفت که عین چنین عبارت و فکری، در ادیان سنتی و شناختهشده وجود ندارد. توقع اینکه دین یهود، مسیحیت یا اسلام قرنها قبل اندیشه حقوق بشر، نظریه تفکیک قوا، حاکمیت قانون یا مشروطهخواهی را بهصورت کامل مطرح کرده باشد، مثل این میماند که کسی ادعا کند فلان محصول صنعتی یا دوا و درمان طبی که جدیداً ساخته یا کشف شده، قرنها قبل توسط فلان دین بیان شده است.
با اینحال، توجیه حقوق بشر بر مبنای دینی، سابقه طولانیتر از نظریه سکولار حقوق بشر دارد و وجود برخی مبانی و آموزههایی که بتوان در حمایت از حقوق بشر از آن استفاده کرد، نیز غیرقابلانکار است. از نظر تاریخی، در اولین روایت از نظریه حقوق بشر، که توسط جان لاک عرضه شده است، خدا بهعنوان منشأ و مبنای حقوق بشر معرفی شده است. به عقیدۀ لاک، او و خوانندگان آثارش بر این عقیده توافق داشتند که خداوند فراهمکننده اعتبار نهایی چنین حقوقی است.
حقوق بشر عبارت است از: حقهای جهانشمول، ذاتی و غیرقابل سلب که انسانها به خاطر انسانبودنشان بهصورت برابر از آنها باید بهرهمند باشند. در این تعریف مراد از جهانشمول، فرافرهنگی و مراد از ذاتی، عجینبودن آن با حیثیت و کرامت انسانی است و غیرقابل سلب بدین معناست که این حقها ریشه در قانونگذاری یا اراده حکومتها نداشته و پسگرفتنی نیست. حقوق بشر بر کرامت و منزلت انسانی استوار است و صرفاً از این جهت به بشر تعلق میگیرد که بشر است و زمان و مکان و قیدی دیگر را برنمیتابد.
از سوی دیگر، براساس برخی از آموزههای ادیان مشهور مانند اسلام و مسیحیت، میتوان مبنایی برای نظریه حقوق بشر ارائه کرد و حقوقی را ثابت کرد که فراتر از قدرت دولت بوده و سرچشمه آن، اراده خداوند باشد. بهعنوان مثال، در همۀ ادیان آسمانی، انسان موجودی ارزشمند، باکرامت و به عبارتی مقدس تلقی شده است. کرامت انسانی که در نظریه حقوق بشر و فلسفه کانت بهصورت بسیار پررنگ مطرح شده است، ریشه در ادیان ابراهیمی بهخصوص مسیحیت دارد و در قرآن نیز از کرامت ذاتی انسانی، سخن به میان آمده است. اشتراک در خلقت که در برخی از روایات اسلامی به آن اشاره شده است، به جهانیبودن برخی حقوق که از منبع ملکوت سرچشمه میگیرد، منتهی میشود. این حقوق نمیتواند با قدرت زوالپذیر و اقتدار دنیوی، سلب شود.
با تمام این نکتهها که در مورد نگاه مثبت و حمایتی به حقوق بشر در متون دینی بیان شد، حقوق بشر اساساً یک مسألۀ سکولار و غیردینی است و بنیانگذاری اندیشه و نظام حقوق بشر جهانی بر یک مبنای دینی، با چالشهای بسیاری جدی مواجه است که در شماره بعدی در مورد آن بحث خواهد شد.
هنوز دیدگاهی داده نشده.
دیدگاهتان را بنویسید: